معنی آنجا به عربی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

آنجا

آنجا. (اِ مرکب، ق مرکب) از اسماء اشاره بجائی دور چون ثَم َّ و هنا و هنالک در زبان عرب:
از آنجا به نزدیک مادر دوان
بیامد چو خورشید روشن روان.
فردوسی.
چو آنجارسید آن گرانمایه شاه
پذیره شدش پهلوان سپاه.
فردوسی.
هم آنجا بدش تاج و گنج و سپاه
هم آنجا نگین و هم آنجا کلاه.
فردوسی.
یکی تخت جامه بفرمود شاه
که آنجا بیارند پیش سپاه.
فردوسی.
بوعلی وی رابه تون فرستد چنانکه آنجا شهربند باشد. (تاریخ بیهقی).
- آنجا که، آن مقام. آن حال. حیث:
بکن شیری آنجا که شیری سزد
که از شهریاران دلیری سزد.
فردوسی.
آنجا که عقاب کندپر گردد
مرغابی تیزپر نخواهد شد.
عمادی شهریاری.


عربی

عربی. [ع َ رَ] (اِخ) حسین بن عربی بصری راوی است. (از لباب الانساب).

عربی. [ع َ رَ] (اِخ) محمد الفاسی. رجوع به عربی ابوحامدبن یوسف... و معجم المطبوعات شود.

عربی. [ع َ رَ] (اِخ) عبداﷲبن محمدبن سعیدبن عربی الطائفی، راوی است.

عربی. [ع َ رَ] (اِخ) ابراهیم بن عربی کوفی. راوی است واعمش از وی روایت کند. (اللباب فی تهذیب الانساب).

عربی. [ع َ رَ] (اِخ) ابوسلمه الزبیربن عربی البصری. وی از ابن عمر روایت دارد و حمادبن زید و معمر ازو روایت کنند. (اللباب فی تهذیب الانساب).

فرهنگ عمید

آنجا

اشاره به جای دور، جایی، جایی که: عقاب آنجا که در پرواز باشد / کجا از صعوه صیدانداز باشد (وحشی: ۴۲۶)

فارسی به عربی

عربی

عربی

عربی به فارسی

عربی

تازی , عربی , زبان تازی , زبان عربی , فرهنگ عربی (عرب آراب)

عربی , عرب

فرهنگ معین

آنجا

(اِ.) آن مکان، مکان مورد اشاره یا مورد نظر.

فارسی به انگلیسی

آنجا

There, Thereat, Yonder

فرهنگ فارسی هوشیار

آنجا

مقابل اینجا

معادل ابجد

آنجا به عربی

344

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری